یه وقتایی میخوای ... اما میدونی این اجماع نظر میز گرد درون نیست ، اجماع
عقل ، نظر ، عشق ، وطن دوستی ، نوع دوستی ، هنر ، استعداد ، هوس و...
اونجا می بینـی این دلت هست که بهت خط میده ، ازت نمیخواد ... دستور میده ؛ عقلانیت چیه ؟؟؟ منطق کیلویی چند ، دلت برمیگرده به اون ابتدای خلقت به روزگار غریزه و باطن و احساس با ابتدای تکامل
دینا خیلی تغییر کرده اما یه چیزی تو دل آدما مونده نه فقط جوهره حیات ، عشق و دوست داشتن و محبت کردن یه چیزیه مثلا مث انسان بودن...
یه روزایی دلت میگه این همه به خاطر عقلانیت ، این همه بخاطر دلیل ها ، سکوت کردم ، امروز میخوام خودم باشم کسی هم حق نداره چیزی بگه ... میگه
ســـــلام
و این همون جنسه - هموم حس و حال
اونجا آدم میفهمه که دلش ، دلش تنگ شده ... میفهمه که دلش یه دلخواسته داره ، دلش یه چیزی دلش میخواد
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۸/۱۱ ساعت 9:17 توسط شهرام گندابی
|
عادت کردیم به تاریخمون افتخار کنیم چون گذشته قابلی داشتیم